|
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : قدمی
*پسرایی که جدیدا شلوار قرمز و تی شرت سبزو کفش نارجی میپوشید... آخه مگه اسمارتیز هستین شما؟؟این چه کاریه؟ *ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﺪﻩ ﺍﻝ *پیدا کردن یه پسر وفا دار...از پیدا کردن یک مارمولک پرنده ی ..سخن گوی..سرخابی..تو اقیانوس آرام ..سخت ترههههههههههه....!!!! *داداشاي گل جون هركي دوس دارين يه ذره به فكرمردمم باشين ديگه... *تو بهشت قرار بود هر کی زن ذلیله بره جهنم *داریم کم کم نزدیک میشیم به روزی که یه پسر از خودش عکس بزاره زیرش *ای خداااااااااااا *بلاخره بعد سالها یه پسر خوب پیدا کردم ! توجه کردین بعضی از پسرا بعداز چند ماه که بازور میرن حمام وقتی میان بیرون رد میشن انگار مهتابی از جلوتون رد میشه؟ ![]()
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 14:4 :: نويسنده : قدمی
آیا می دانید!
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد. این نشانه ی ادب و فرهنگ آقایونه ![]()
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : قدمی
اشتباه از من بود ،
پر رنگ نوشته بودمت
به سختي پاك مي شوي !
ولي بالاخره پاكت ميكنم...
![]()
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 20:25 :: نويسنده : قدمی
كاش آدم ها يكم جرات داشتن!
گوشي رو برمي داشتن و زنگ ميزدن و ميگفتن:
ببين، دلم واست تنگ شده!
واسه هيچ چيز ديگه اي هم زنگ نزدم...
![]()
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 15:56 :: نويسنده : قدمی
چند روزی میشود که رفته ای
امابیچاره دل............ هنوز کنار جاده ایستاده است چشمهایم رفتنت را دیدند وباورکردندو باریدند........
اما دل را چه کنم که هنوز........ به انتظار نشسته است آیا امیدی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ![]()
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 15:11 :: نويسنده : قدمی
شراب هم به مستی ام حسادت می کند ![]()
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 14:44 :: نويسنده : قدمی
ايــن روزهـــايم به تظاهر مي گذرد.... تظـاهر به بي تفـــاوتي.... تظاهـــر به بي خيــالي.... به شــادي.... به اينكـــه ديگر هيچ چيـــز مهم نيستــــ.... امــا.... سختــــ مي كاهد از جــانم اين نمايشــ ... ![]()
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : قدمی
روزگارم ابری است، تنها بی قراری ام دلتنگی توست. ساعتها و ثانیه هارا به انتظار نشسته ام تا روز موعود فرا رسد و رخ زیبایت را نظاره کنم. دیگر تاب و توان این چنین دلتنگی را ندارم، هر لحظه آغوش تو را می خواهم. پاهایم شاید توان راه رفتن را نداشته باشد اما به عشق تو لنگ لنگان می آیم. بیشتر بخند، این دل من آنچنان بی تاب شده که فقط با خنده های تو آرام می گیرد. هر بار موسیقی صدایت را می شنوم رنگ از رخساره می بازم، بدنم سست می شود، نگاهم خیره.... نمیدانم این دیگر چه دلتنگی است که حتی صدایت مرا بیتابت تر می کند، فقط تورا میخواهم... میخواهم ساز صدایت همیشه در گوشم نواخته شود، در آغوشت بنشینم و تو برایم از رویاهای سفیدت بگویی. برایم از مداد رنگی احساست بگو، از آن آبی بی نظیر که چون حاله ای نورانی دور قلبت را گرفته... برایم از کوله پشتی غصه هایت بگو، بگو چه چیز تورا می رنجاند، برایم حرف بزنم طوطیای من. برایم از داغی عشقت بگو که عجیب محتاجش هستم، بگو ای فرشته آسمانی من، بگو
کمی خسته، کمی نالان مینویسم به عشق تو بر این کاغذ کاهی ![]()
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 14:7 :: نويسنده : قدمی
روزی خواهد رسید... که دیگر نه صدایم را بشنوی... نه نگاهم را ببینی... نه وجودم را حس کنی... ... و میشویی با اشکت سنگ قبر خاک گرفته ی مرا... و آن لحظه است...که معنی تمام حرف های گفته و نا گفته ام را میفهمی ولی...من...دیگر...نیستم... ![]()
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : قدمی
یه دفعه
عجیب ادمو اروم میکنه
به سلامتی کسی که به
خاطر منافع تو میگه دوستت ندارم
ولی برات میمیره
و تو تنهایی برات اشک میریزه
امیدوارم یه روزی بیای و ببینی
وبفهمی که اینو تقدیم تو کردم
بعضی اشک ها هستن بی دلیل
بی بهانه
![]()
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 23:5 :: نويسنده : قدمی
نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ![]()
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 22:53 :: نويسنده : قدمی
موهاش همیشه سیخه چت میکنه همیشه پول از خودش نداره دی اند جیشو میپوشه زنگ میزنه به دافش که من دوست میدارم صورت رو کردی میک آپ تو کافی شاپ،می خنده بهم میگن خدایی! همه رو من حریفم هزارتا داف فدامن ولی تویی نگارم اگه مشکل نداری ![]()
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 19:7 :: نويسنده : قدمی
![]()
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : قدمی
یکے بود یکے نبود ... .
هرکے بود غـــــــــــریبه بود !!! .
از دلـــــــــــم خبر نداشت .
که تورو از دلـــــــــــم ربود .
قد من عاشق نبود .
هرکے بود هرچے کـــــــــــه داشت .
واســــــه چشماے سیات بخـــــــــــدا لایق نبود .
گول نگاشو خـــــــــــوردم و... دلم رو بستم به چشاش . .
دیوونه بودم مثلـــــــــــه شمع
یه عمرے آب شدم به پاش . .
بعد یه عمـــــــــــر آزگار
عشق منو گذاشت کنار ... .
رفت پی یه عشق دیگه .
اونـــــــــــم سپرد به روزگار .
از اولش هیچکے نبود
هیچکے به دادم نرسید .
قصه من به ســـــــــــر رسید .
دلـــــــــــم به عشقش نـرسید ![]()
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 17:2 :: نويسنده : قدمی
به اوج دل نشاندمت به رهگذارزندگی زمان گرخزان شودتویی بهارزندگی به پاکی دلت قسم که دل زتونمیکنم که تکیه گاه من تویی دراین حصارزندگی تبسم نگاه تونشان عشقی آشنا چومبتلاشوم به غم خوشم به یک نگاه تو دوچشم توچراغ من به شام تارزندگی
![]()
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : قدمی
دخترهاوپسرهابه وبلاگ من خوش آمدید........................امیدوارم ازاین وب لذت ببرید..........................راستی نظریادتون نره.........................وگرنه خودتان میدونید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ![]()
![]() |